The Witness
 

Im Iran wird Tarlan, eine pensionierte Tanzlehrerin, Zeugin eines brutalen Verbrechens durch einen einflussreichen Regierungsbeamten. Als die Polizei nicht eingreift, steht sie vor einer mutigen Entscheidung: schweigen – oder alles riskieren, um die Wahrheit ans Licht zu bringen.

The Witness
 

Retired teacher and widow TARLAN witnesses an argument between her friend RANA, dancing coach, and her husband SOLAT, an important Iranian government figure, who demands RANA to stop dancing publicly. Their fight escalates and SOLAT kills RANA. SOLAT tries to bribe TARLAN, but she wants to report everything to the police. TARLAN’s imprisoned son SALAR begs his mother to pay his debts and gets him out of the prison. Despite that, TARLAN reports the murder to the police but SOLAT does not get arrested. When TARLAN insists that the information about the murder should be public and starts telling everyone about it, the police threaten her, turn her family against her and fakes a psychological file making her unable to appear as a witness in the court of law. When TARLAN realizes that her testimony has no legal value she stands in the street with a big placard “SOLAT is a murder”. TARLAN gets arrested and hospitalized in a mental hospital, where she is drugged and sedated.

شاهد
 

معلم بازنشسته و بیوه‌ای به نام ترلان شاهد مشاجره‌ای بین دوستش رعنا، که مربی رقص است، و همسر او صُلات، یکی از چهره‌های مهم دولت ایران، می‌شود. صلات از رعنا می‌خواهد که رقصیدن در ملا عام را متوقف کند. مشاجره آن‌ها بالا می‌گیرد و صلات رعنا را می‌کشد. صلات تلاش می‌کند ترلان را با پول ساکت کند، اما او تصمیم می‌گیرد ماجرا را به پلیس گزارش دهد.

پسر زندانی ترلان به نام سالار از مادرش می‌خواهد بدهی‌هایش را پرداخت کند و او را از زندان آزاد سازد. با این حال، ترلان قتل را به پلیس گزارش می‌دهد، اما صلات دستگیر نمی‌شود. وقتی ترلان اصرار می‌کند که اطلاعات مربوط به قتل باید عمومی شود و شروع به گفتن آن به همه می‌کند، پلیس او را تهدید می‌کند، خانواده‌اش را علیه او تحریک می‌کند، و یک پرونده روان‌پزشکی جعلی برایش می‌سازد که باعث می‌شود شهادتش در دادگاه بی‌اعتبار شود.

وقتی ترلان متوجه می‌شود که گفته‌هایش از نظر قانونی ارزشی ندارند، با تابلویی بزرگ که روی آن نوشته شده: «صلات یک قاتل است» به خیابان می‌رود. ترلان دستگیر شده و به یک بیمارستان روانی منتقل می‌شود، جایی که با دارو آرامش می‌کنند و بی‌حرکتش می‌سازند.